منتظرم که تایم دارویی که رو سرمه تموم شه تا برم بشورمش 

تو این فاصله خاطرات این ۴ سال تو ذهنم مرور میشه .۴ سال پیش روز ۵ مهر سال ۹۵ اولین روز دانشجوییم بود و حالا امروز احتمالا آخرین روزش بود به حول و قوه ی الهی .

روزای اول دانشگاه پر از شور و هیجان بودم . دوست داشتم این چهار سال زودتر بگذره طعم فارغ التحصیلی رو بچشم .دقیقا سال ۹۵ همچین روزهایی ورودی های ۹۱ آخرین  روز کارشناسیشون بود و طبقه ی همکف دانشکده باهم عکس میگرفتن تو دلم چقد غبطه میخوردم به حالشون و میگفتم حالا آزاد شدن و .

امروز خودم در حایگاه اونا قرار گرفتم ولی حقیقتا هیچ حسی نداشتم ، امروزم اصلا شبیه رویای ۴ سال پیشم نیست ، تو دوره ی کارشناسی از مسیر پر پیچ و خمی عبور کردم تا به امروز رسیدم ، روزهایی رو گذروندم که اصلا تا بحال فکرش رو هم نکرده بودم ، روزهایی رو با ناامیدی های عمیق سرکردم ، روزهایی رو گذروندم که امیدم به آینده توش کمرنگ و کمرنگ تر و انگیزم برای ادامه ی راه کم شد خیلی کم شاید نزدیک به صفر .

امروز حتی دیدن اون گلفروشه که همیشه تو سرما و گرما تو ولیعصر حدفاصل میرداماد و ونک میشینه ، یا حتی دیدن استادمهربونی که ۳ تا درس تکامل و سلولی و فیزیولوژی رو باهاش گذروندیم حالمو عوض نکرد .

نمیدونم واقعا سال دیگه این موقع کجای زندگی ایستادم .تونستم دووم بیارم یا بریدم ، حالم خوب شده یا همچنان تحمل میکمم ، اصلا دارم چکار میکنم اول بهمن ۹۹ هستم یا نه ؟

چهارسال پیش این روزها فکر میکردم اگر تو این جایگاه قرار بگیرم چه روزای قشنگیو تجربه میکنم ولی حالا تو اوج فشار های زندگیم .چیزایی که به عمرم تجربشون نکرده بودم . دست و پامو گم کردم .این راهو بلد نیستم . پر از تنش و اضطرابم .

کاش سال دیگه این موقع حال هممون خوب شده باشه . همه ی ماهایی که تو فشاریم .

کاش.

کاش رها شم 

کاش خلاص شم از این زندان که هیچ راهی به بیرون نداره انگار


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها