به حال الف و میم غبطه میخورم .که هنوز فرصت دارن برای انتخاب و تجربه ی حس های خوب . دوست داشتم جای اونا بودم .به شدت دوست داشتم جای الف بودم .

بهانه هامو به پای ناسپاسی نذار ، روزا و ماه ها و سالهایی که باید برام شیرین میگذشت تبدیل شدن به بدترین اوقات عمرم که همش رنج یه حسرت عمیق با من بود که بار سنگینی هم بود . تنها موندم و غصه هامو تنها به دوش کشیدم و تنهایی گریه کردم .به مرگ فکر کردم .این حسرت عمیق با من موند .شد جزئی از افکارم .بیشتر از همه خودمو مقصر میدونم چون دنبال مقصر گشتن. فرقی در اصل ماجرا ایجاد نمیکنه .خودت شاهد بودی چه روزای سختی پشت سر گذاشتم .روزایی که به یک مرده ی متحرک بدل شده بودم . راستشو بخوای برام عشق خیلی کمرنگ شده هم در نظرم هم در وجودم .منتظر یه اتفاقم که راهو برام عوض کنه.

دوست دارم برم از اینجا ، تنها . راهمو درست کن برام رفیق . راهو درست کن که تنها برم .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها